در هوای تو هر چه بنویسم شعر می شود. مثلاً همین که تابستان است و صدای خنده ی بچه ها از پنجره به گوش می رسد. اتاق از بوی دمنوش پر شده. من  با پایان نامه ای که شب ها از فکرش خوابم نمی برد و بی حد از آن می ترسم، تحویل کاری که قرار را از من گرفته، دلِ تنگ، دستی که از لا به لای انگشتانش باد وزیده و موسیقی عربی که می شنوم، هوای دریا را کرده ام. آسمان مهتابی است و چند روز دیگر عید غدیر، عیدی که خیلی دوستش دارم، از راه می رسد. چراغ را خاموش کردم و آمدم برایت بنویسم که همه چیز شعر شد. مثلاً همین که چراغ را خاموش کردم تا برایت بنویسم.

چه توان کرد که عمر است و شتابی دارد.

آدم هزار حرف می زند که حرف اصلی اش را نزند...

چهارشنبه توی کیفش یه مشت ستاره داره.

بنویسم ,رسد ,خاموش ,بوی ,برایت ,چراغ ,را خاموش ,خاموش کردم ,ها از ,است و ,چراغ را

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خانه مجله معرفی انواع شرکت های تایر و لاستیک دانلود آهنگ جدید تفریح و سرگرمی چاپ کیان دستگاه کارتخوان Daniel Klein Posters مطالب رشته های معماری و عمران جنگل کوچک کامران